با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
دارد از جایی بشارتهای پنهان میدهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن میدهد
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
گمان بردی نوای نای و بانگ تار و چنگ است این
تو در خواب و خیال بزمی و... شیپور جنگ است این
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین