میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
مفتاح اجابت دعایش، خواندند
سرچشمۀ رحمت خدایش، خواندند
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد