از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
دوباره روزهای سال شمسی رو به پایان است
ولی خورشید من در پشت ابر تیره پنهان است
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم