در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه