میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی
ای تیغ! سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی خنجرها!
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست