از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
پر شور و شکوه، بهمنی تازه رسید
در جان وطن بهار امید دمید
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
مرگ بر تازیانهها
تازیانههای بیامان، به گردههای بیگناه بردگان
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم
همواره نبرد حق و باطل برپاست
هر روز برای مسلمین عاشوراست