صحرا، نداره جز سرابی
سقا، نداره مشک آبی
دریا، نداره هیچ جوابی
بهجز لالایی، بهجز لالایی
تو خیمهها مادرت
با گریه پشت سرت
خیلی دل میسوزونه برات
میون اینهمهمه
تلاطم علقمه
داره رود رود میخونه برات
گمان کنم که آخرین روز جهان شد
«به کربلا آب روان قیمت جان شد»