شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آب روان قیمت جان شد

صحرا، نداره جز سرابی
سقا، نداره مشک آبی
دریا، نداره هیچ جوابی
به‌جز لالایی، به‌جز لالایی

تو خیمه‌ها مادرت
با گریه پشت سرت
خیلی دل می‌سوزونه برات

میون این‌همهمه
تلاطم علقمه
داره رود رود می‌خونه برات

گمان کنم که آخرین روز جهان شد
«به کربلا آب روان قیمت جان شد»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سنگین، شده فضا دوباره
گلچین، با خنده در نظاره
با این، گلوی پاره پاره
شدی فدایی، شدی فدایی

سخته چقدر واسه من
با خون یاس من
شده آغوش من غرق خون
برات گل پرپرم
شبیه اهل حرم
نوحه می‌خونه هفت آسمون:

«به کربلا آب روان قیمت جان شد
حنجر اصغر هدف تیر و کمان شد»