با چشمای گریون اومد
ماه تمام مجتبی
تو خیمههای کربلا
تا نامه رو باز کرد پیچید
عطر امام مجتبی
تو خیمههای کربلا
شبیه پیراهن یوسف
تو خیمه دست به دست میگرده
عطر و بوی نامۀ بابا
باز دلشو هوایی کرده
پرواز میکنه
میره به سمت پدرش
گل بریزید روی سرش
جلو چشای مادرش
«ابنالحسن، ای مجتبای کربلا»