شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانیست
درون سینهام از غصّه، آه زندانیست
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
هر چند ستاره غرق اشک و آه است
خورشید، دلش گرفتهتر از ماه است
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من