كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
کربلای عمر هرکس بیگمان خواهد رسید
روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید