بر حسین بن علی یا با حسین بن علی؟
با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟
فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
نمکپروردهات ای شهر من خیل شهیداناند
شهیدانی که هر یک سفرهدار لطف و احساناند
غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
مگر چه کیسهای از نور داشت بر دوشش؟
که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش
وضو گرفتم و کردم به رب عشق توکل
زدم به رسم ادب بعد از آن به خواجه تفأل
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
فقط از شعله و مسمار گفتیم
از آشوب در و دیوار گفتیم
هلا! در این کران فقط به حُر، امان نمیرسد
که در کنار او به هیچکس زیان نمیرسد
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است
شکستهاند قلمها و بستهاند دهانها
نشستهاند قدمها و خستهاند توانها
در آستانش شمس میآید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال
روزی که پا به عرش معلا گذاشتی!
بر هر چه داشت نقش «تو» را، پا گذاشتی
به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد
نشان نام او باید معزّ المؤمنین باشد