دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
الا ای چشمۀ نور خدا در خاکِ ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت