وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم
در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را
نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را