لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم