همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
آتش: شده از خجالت روی تو آب
خانه: شده بعد رفتن تو بیخواب
«والفجر»: سر حسین یک روز به نی...
«والعصر»: نمیرسند این قوم به ری...
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
بر خاکی از اندوه و غربت سر نهادهست
بر نیزهٔ تنهایی خود تکیه دادهست
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش