آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش