صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
دست ابوسفیان کماکان در کمین است
اما جواب دوستان در آستین است
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش