از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت