میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
دست ابوسفیان کماکان در کمین است
اما جواب دوستان در آستین است
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایۀ تاج سرت باشی
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کربوبلا برگردم
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست