شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است