شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است