دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد