مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين