بر حسین بن علی یا با حسین بن علی؟
با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
نمکپروردهات ای شهر من خیل شهیداناند
شهیدانی که هر یک سفرهدار لطف و احساناند
راه از بیگانه میجستیم، آخر گم شدیم
خانۀ خود را نمیدیدیم و سردرگم شدیم
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
حرکت از منا شروع شد و
در تب کربلا به اوج رسید
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
مگر چه کیسهای از نور داشت بر دوشش؟
که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش
وضو گرفتم و کردم به رب عشق توکل
زدم به رسم ادب بعد از آن به خواجه تفأل
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
فقط از شعله و مسمار گفتیم
از آشوب در و دیوار گفتیم
ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود
ای وسعت مقام تو بیمرز و بیحدود
هلا! در این کران فقط به حُر، امان نمیرسد
که در کنار او به هیچکس زیان نمیرسد
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است
شکستهاند قلمها و بستهاند دهانها
نشستهاند قدمها و خستهاند توانها
در آستانش شمس میآید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
روزی که پا به عرش معلا گذاشتی!
بر هر چه داشت نقش «تو» را، پا گذاشتی
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود