با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم