چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند