وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد