همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
شبی در آبیِ باران رها کردم صدایم را
غریبانه شکستم بغضهای آشنایم را
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
از اشک هوای چشمها تر شده است
ابر آمده است و سایهگستر شده است
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید