ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست