من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر میآورم لبیک یا زینب...»