وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
شکوه تاج ایمان بر سر ماست
شجاعت قطرهای از باور ماست
آن روزها دیوار هم تعبیری از دَر بود
در آسمان چیزی که پَر میزد، کبوتر بود...
وقتی که دیدمش،... چه بگویم؟... بدن نداشت
کوچکترین نشانهای از خویشتن نداشت
برخاستی تا روز، روز دیگری باشد
تقدیر فردا قصۀ زیباتری باشد
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
بگو به باد بپوشد لباس نامهبران را
به گوش قدس رساند سلام همسفران را