زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم
در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را
نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی