گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی