همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
زمان چه بیهدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!