الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...