غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
ز هرچه بر سر من میرود چه تدبیرم
که در کمند قضا پایبند تقدیرم
...ای صبح را ز آتش مهر تو سینه گرم
وی شام را ز دودۀ قهر تو دل چو غار
ای به سزا لایق حمد و ثنا
ذات تو پاک از صفت ناسزا
از ابتدای کار جهان تا به انتها
دیباچهای نبود و نباشد بِه از دعا
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس