لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
بی تو چگونه میشود از آسمان نوشت؟
از انعکاس سادۀ رنگینکمان نوشت؟
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس