خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست