همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر