سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود