همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر