همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر