ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
کتاب بود و به روی جهانیان وا بود
جواب هرچه نمیدانمِ جدلها بود
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
با من بیا هرچند صبرش را نداری
یک جا مرا در راه تنها میگذاری
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
ای سرو که با تو باغها بالیدند
معصوم به معصوم تو را تا دیدند
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
دل آیینه، گریان بقیع است
غم و اندوه، مهمان بقیع است
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
مثل پرندهای که بیبال و پر بماند
فرزند رفته باشد اما پدر بماند
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت
عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
سامرا، امشب مدینه میشود مهمان تو
آسمانها اشک میبارند بر دامان تو