بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است