ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش