بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش