او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش