خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش