سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا